محمد کرامالدینی
در این فکر بودم که چرا تقریباً همه خبرهای محیط زیستیِ ما ناگوارند. چرا شمارِ خبرهای مربوط به مرگ و میر حیاتوحش کشورمان بر خلاف شمارِ خود آنها رو به افزایش است. چرا این همه خبر بد از برخورد جانوران با خودروها در جادههای کشور، شیوع بیماریهای واگیر در جانواران وحشی، تلفشدن آنها بر اثر کمبود غذا و خشکسالی، یا روی آوردن آنها به رژیم زبالهخوری و مانند اینها منتشر میشود؟ چرا اعداد و ارقامی که گاه و بیگاه درباره کاهش تنوع زیستی سرزمینمان بهصورت رسمی یا غیررسمی منتشر میشوند، داستانی میسازند پُر آب چشم؟
باری، در این فکرها غوطهور بودم که ناگهان در یکی از محیطهای مجازی چشمم به چهرهٔ جذاب، زیبا و دلربای بچهیوزپلنگی افتاد که به من خیره بود. هر چند تلاش کردم آنچنانکه در درسهای رفتارشناسی آموخته بودم، از انسانانگاری چهرهٔ او خوددداری کنم و نگاه او را با نگاههای عمیق و معنیدار کودک آدمی مقایسه نکنم؛ اما مسیرها و شبکههای عصبی وراثتیام ناخودآگاه تصویر کودکی را در مغزم ترسیم کردند که ملتمسانه کمک میخواهد.
در زیر آن تصویر نوشته شده بود که این بچهیوزپلنگ فرزند ایران است و پیروز نام دارد؛ اما من باور نکردم و در پی آن، حدس زدم که اکنون بسیاری از مردم با مشاهدهٔ این تصویر به وجد خواهند آمد و آن را نادره تصویر زیبا و امیدبخش از حیات وحش کشورمان به شمار خواهند آورد و خبر آن را برای یکدیگر خواهند فرستاد.
یوزپلنگ اما، گونهای زیبا، جذاب، گیرا و نمادین است که به همین علت محبوبیت بسیار زیاد در طول تاریخ داشته و تا حد انقراض مورد بهره برداریِ آدمی قرار گرفته است؛ اگر چه نام پلنگ بر خود دارد، اما برای آدمی بیآزار است و مانند سگ به خدمت درمیآید.
زمانی در گذشتههای دود این گربهسانِ زیبا به فراوانی در سه قارهٔ جهان یافت میشد؛ اما آن در گذر زمان به سرعت از محدودهٔ قلمرو خود عقب نشست و در بسیاری از مناطق منقرض و ناپدید شد. یوزپلنگ به علل متعدد از جمله محبوبیت نزد شاهان و اشراف به عنوان حیوانی خانگی و شکاری، رشد جمعیت انسان، دخالتهای بیحساب او در طبیعت، قاچاق غیرقانونی، به ویژه از دست رفتن زیستگاه، آن را با آیندهای تیره روبه رو شد.
اما یکی از مهمترین نقاط ضعفی که این گونه از جانداران را تهدید میکند، گذر کردن اجداد دور آنها از چیزی به نام «تنگنای ژنتیک» است؛ یعنی در گذشتههای دور نیز یک بار دیگر یوزپلنگ رو به انقراض رفته بوده است که دو یا چند یوزپلنگ باقیمانده با هم آمیزش کرده و جمعیتهای یوزپلنگهای امروزی را به وجود آوردهاند. به بیان دیگر، میگویند یوزپلنگهای امروزی از لحاظ ژنی آنقدر به هم نزدیکاند که میتوان حتی اعضای بدن یکی را به دیگری پیوند زد، بدون آنکه واکنش ایمنی در فردِ گیرندهٔ اندام پدید آید و این «یکسانیِ ژنی» که خلافِ «تنوع ژنی» است، نقطه ضعفی در ادامهٔ حیات جمعیتها به شمار میرود. بنابراین، از بین رفتن تنوع ژنتیک نیز یکی دیگر از ضعفهای درونی جمعیت یوزپلنگهاست.
بیگمان تلاشهای متخصصان کشورمان در احیای این جانور شایستهٔ تقدیر و ارزشمند است. در این باره خبرها و گزارشهایی پدید آمدهاند که بسیاری از ما آنها را خواندهایم و دنبال میکنیم. لذا در اینجا نمیخواهم آنها را تکرار کنم. بلکه میخواهم بنویسم که در کشورهای دیگر هم کوششهایی برای تکثیر یوزپلنگ (افریقایی) در اسارت در جریان بوده است و در این مورد، به یک مثال مختصر از این تلاشها در امریکای شمالی بسنده میکنم.
از سال ۱۹۵۶ یوزپلنگ آفریقایی در امریکای شمالی در اسارات پرورش داده میشود. در این مدت جمعیت این جانور به حدود ۲۰۰ یوزپلنگ افزایش یافته است که همگی در اسارات متولد شدهاند. هرچند روند رو به رشد این جمعیت همواره یکنواخت نبوده است؛ بلکه مثلاً، از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۶ نرخ زاد و ولد آنها ۵ درصد کاهش یافت که عمدتاً به علت کاهش تعداد مادهها در جمعیت بوده است.
مهمتر از همه، این است که مرگ و میر نوزادان یوزپلنگ نسبت به دیگر گونههای پرورش یافته در باغ وحشها بالا (در حدود ۳۶.۷ درصد) بوده است، شاید به علت همان یکسانی ژنتیکی که گفتم. ترکیبی از باروری کم، مرگ و میر بالای نوزادان سبب شدهاست که جمعیت یوزپلنگ در اسارت در آمریکای شمالی هنوز به جمعیتی «خودپایدار» تبدیل نشده و از لحاظ نظری «جمعیت زنده» به شمار نمیرود. یعنی این جمعیت هنوز جمعیتی معمولی نیست که بتواند در طبیعت دوام آورد.
بدون دیدگاه