بخش سوم: قضاوت تاریخ

محمد کرام‌الدینی

تیـغ‌دادن در کـفِ زنـگیِ مَسـت

به که آید علم را ناکس به دست

سعدی

علم شخصیت‌های آزاده را می‌طلبد. سوگند نانوشتهٔ علم‌ورزان و مروجان علم، کوششِ گروهی برای کمک به بهبود زندگی انسان‌ و کاهش رنج‌ اوست. خطری که در کمین دانشمندان، پژوهندگان علم و نیز مروجان (نویسندگان و متن‌سازان) علم است، همانا درغلطیدن به دامان قدرت‌های نابه‌کار و در نهایت خیانت به گوهر انسانی است. از دو مورد از شاخص‌ترین انحرافات، یکی قضیه‌ی علم دروغین «لیسنکو» در شوروی سابق و دیگری همکاری «انجمن ماکس پلانک» در جنایات نازی‌ها شایستهٔ ذکر است.

بی‌گمان بسیاری از ما «انجمن ماکس پلانک» آلمان را می‌شناسیم. از بزرگیِ این انجمن همین بس که بگوییم هجده برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، بیش از ۱۴۰۰۰ دانشمند و بودجه‌ی سالانه‌ی ۱.۸ میلیارد یورویی دارد، سالانه بیش از ۱۵۰۰۰ مقاله‌ی علمی منتشر می‌کند. و از معتبرترین سازمان‌های علمی جهان است. این اعتبار اما، در سال‌های آخر سده‌ی بیستم به کلی خدشه‌دار شد؛ چون گوشه‌ای از تاریخ رازآلود و خیانت‌بار آن پس از پنجاه سال از پرده بیرون افتاد.

داستان از این قرار است که تا پیش از سال ۱۹۴۸ «انجمن ماکس پلانک» جزئی از «انجمن قیصر ویلهلم برای پیشبرد علوم» بود که در سال ۱۹۱۱ در امپراطوری آلمان تأسیس شده بود؛ اما پس از آنکه نازی‌ها به قدرت رسیدند، گرایش‌های فکری خود را به این انجمن وارد کردند. تحقیقات تاریخی روشن کرده است که دانشمندان «انجمن قیصر ویلهلم» از همکاری با دولت نازی استقبال کردند و منافع شخصی خود را با مصلحت‌اندیشی سیاسی گره زدند تا جایگاه اجتماعی خود را ارتقا دهند.

یکی از نمونه‌ها، «فون ورشوئر» است که تا زمان جنگ از دانشگاهیان بسیار معتبر و مورد احترام بود. او پس از روی کار آمدن هیتلر، ناگهان آشکارا دهان به ستایش هیتلر باز کرد و برای پاک‌سازی نژادی به کمک او شتافت و به یکی از کارشناسان نژادی نازی‌ها تبدیل شد؛ به گونه‌ای که یکی از دانشجویان سابق او، یعنی دکتر «یوزف مِنگله»، در اردوگاه‌ کار اجباری «آشویتس» آزمایش‌های بی‌رحمانه‌‌ای روی دوقلوها و زنان باردار انجام می‌داد. مثلاً، یکی از نمونه‌هایی که «فون ورشوئر» از «آشویتس» برای «منگله» فرستاد، دو جفت چشم‌ دوقلوهایی بود که پس از قتل تشریح شده بودند، همراه با اعضای داخلی بدن کودکان، اجساد و اسکلت‌های افراد مقتول.

البته، قبلاً حدس زده می‌شد که باید چهره‌هایی علمی و دانشگاهی وجود می‌داشته‌اند که از خالص‌سازی و تکثیر نژاد انسانِ برتر پشتیبانی می‌کردند و معتقد بودند که باید به تدریج نژادهای دیگر را حذف کرد. بی‌گمان، به عمل درآوردن چنین مفهومی بدون دانشمندان و بدون فراهم آوردن چهارچوب‌هایی عملی و نظری برای چنین آزمایش‌های جسورانه‌ای، امکان‌پذیر نبود. اردوگاه‌های کار اجباری و اتاق‌های گاز عملاً به دست دانشمندان ساخته می‌شدند و دانشمندان بودند که تعیین می‌کردند چه کسی باید بمیرد. به علاوه، آزمایش‌هایی نفرت‌انگیز روی انسان‌هایی که کشته می‌شدند صورت می‌گرفت.

شگفتا، پس از جنگ جهانی دوم همه‌ی آنچه در در دوره‌ی نازی‌ها در «انجمن ماکس پلانک» روی داده بود، به دست فراموش سپرده شد، اگرچه البته همیشه شایعه‌هایی درباره‌ی آن‌ها وجود داشت؛ اما مصلحت چنان بود که فراموش شوند. سنتی در «انجمن ماکس پلانک» وجود داشت که گذشته‌ی ننگین را به بهای بزرگداشت دستاوردهایِ علمیِ بزرگ‌تر، پنهان کنند. در دهه‌ی ۱۹۹۰ فشارهای زیادی برای آشکار کردن این واقعیت‌ها به وجود آمد. در آن زمان، تقریباً همه‌ی اعضای مسن‌تر که زنده از جنگ بیرون آمده بودند، مرده بودند و زمان برای اجرای عدالت از دست رفته بود.

سرانجام، در سال ۲۰۰۱، «انجمن ماکس پلانک» مسئولیت جنایاتی تاریخی را که دانشمندان آن مرتکب شده بودند، پذیرفت و در پوزش‌خواهی خود اعتراف کرد: «… می‌خواهیم به خاطر درد و رنج قربانیان این جنایات و هم‌چنین از بازماندگان آن‌ها که به نام علم انجام شده است، عذرخواهی کنیم…».

نویسندگان علم نیز که همچون پلی میان مردم و پژوهشگران علم عمل می‌کنند، باید مواظب این ورطهٔ خطرناک باشند تا از قضاوت‌های بی‌رحمانه‌ی تاریخ در امان بمانند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *