۱۴۰۳-۰۳-۲۰
یک‌صد و بیست سال بعد
‏کودکی با من سخن خواهد گفت؛
کوتاه.
در یک صبحگاه سپید زمستانی
وقتی که در آفتاب دراز کشیده‌ام،
از کنارم گذر خواهد کرد
و خواهد گفت:
سلام آقای کرام‌الدینی.
و من
با یک چشم نیمه‌باز به او نگاه خواهم انداخت
و خواهم گفت:
صبح به خیر عزیز دلم،
روزگار خوشی داشته باشی!

2 دیدگاه

  • این قطعه‌ای که به اشتراک گذاشتید، بسیار زیبا و احساسی است. یک دیدگاه شاعرانه و فلسفی به زمان و پیری دارد. در این متن، گوینده تصویری از آینده‌ای دور را ترسیم می‌کند که در آن، با آرامش و مهربانی به کودکی پاسخ می‌دهد. بیان این که بعد از ۱۲۰ سال همچنان زنده است، حال و هوای خاصی از جاودانگی یا آرامش ابدی را القا می‌کند.

    حس ارتباط میان نسل‌ها و گذر زمان در این متن به زیبایی به تصویر کشیده شده است.

  • این متن به من حسی از آرامش عمیق، پذیرش گذر زمان و پیوندی آرام میان نسل‌ها را منتقل می‌کند. تصور یک صبحگاه زمستانی، با نور خورشید که فضا را روشن کرده و مرد مسنی که در آفتاب دراز کشیده، فضای بسیار لطیفی را به تصویر می‌کشد. برخورد ساده و مهربان با کودکی که از کنار او عبور می‌کند، نوعی احساس تداوم و جاودانگی درون زندگی روزمره را به وجود می‌آورد؛ انگار که زندگی با همین لحظه‌های کوچک و شیرین معنا پیدا می‌کند.
    اینکه فرد بعد از ۱۲۰ سال همچنان در آرامش کامل، بدون عجله و با لبخند به کودک پاسخ می‌دهد، یادآور نوعی رضایت از زندگی و پذیرش تغییرات آن است. احساس سبکی، دوری از نگرانی و نوعی پیوند با جهان پیرامون، به شکلی ظریف و آرام به خواننده القا می‌شود.
    در عین حال، لحن متن به نوعی نوستالژی اشاره دارد؛ انگار که زمان گذشته اما روح انسان همچنان زنده و متصل به دنیا و نسل‌های بعد است. این همه، حس دلپذیری از جاودانگی و پیوند میان گذشته و آینده را ایجاد می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *